۱۳۹۱ دی ۸, جمعه


مانده است روی دستشان، پنجره

پس کجا است؟
 کی؟
 آن مهندسی که نقشه را کشيده است!
 نيست.
 رفته است؟
 نمی دانم.
مرده است؟!
 چه می دانم!
 زير نقشه اش نوشته است که آسمانخراش ما...
 می دانم.
 می شود مگر؟!
 چه می دانم.
 بی هيچ نور گيری و حتی روزنی، بايک در ورودی که آنهم...
 می دانم.
 و آن وقت يک پنجره؟!
 چه می دانم!
 زير نقشه اش نوشته است که :-فقط همين يک پنجره!-
 می دانم.
 ولی نگفته است که جای پنجره کجا است!
 چه می دانم!